یاقدیراین روزا که شیش کاندیدای تایید صلاحیت شده معرفی شدند باید همه مردم دقت کنند که کدوم بهترین هست که انتخابش کنند، بعضی انتخابها شتاب کارها رو بیشتر میکنه و سرعت پیشرفت مملکت رو افزایش میده و بعضی انتخابها امکان داره که سرعت انجام کارها رو متوقف کنه یا کمتر کنه ماها (همه مردم) باید پای انتخابمون وایسیم، فردا روزی هی نگیم چرا اینطوری شد و چرا اونطوری شد، اگه مهم هست برامون حتما رای بدیم و در مرحله دوم به اصلح و بهترین نفر رای بدیم بعضیها رو میبینم که غر میزنن که چرا مملکت اینطوری هست و اونطوری گاهی اوقات از اون فرد میپرسم به چه کسی رای دادی، میگه هیچ کس مثلا میگم خب پس غر نزن وقتی انتخاب نکردی :) خداکنه کسی انتخاب بشه که دلش برای مردم و مملکت بسوزه و کار کنه، هم خودش خوب باشه و هم دور و اطرافیانش، اطرافیان هم خیلی مهم هستند، میتونند فرد رو به قله یا دره ببرند نمونههاش هم در تاریخ کم نداریم بخوانید, ...ادامه مطلب
یاقدیربهشت زهرا (س) که میرم سعی میکنم سر مزار تعدادی از شهدای مدافع و دفاع مقدس برم، سر مزار شهدای مدافع تامل بیشتری میکنم، تاحالا توفیق نشده بود سر مزار این شهید والامقام برم بنا است برای خانواده همین شهید مدافع حرم کاری انجام بدم، خیلی کار کوچیکی هست، یه کار فنی که از عهده خودشون بر نمیاد و کسی نبوده انجام بده از اطرافیان ماشین رو که پارک کردم، بنر تصویر شهید رو دیدم، گفتم به خانواده عه این همین شهید فلانیه، رفتیم سرمزارش، گفتم تاحالا توفیق نشده بود سر مزار این شهید بیایم، نمیدونم چرا، حالا که قراره این کار رو انجام بدم هنوز که انجام نشده منو صدا کرده شاید برای این که بگه حواسم هست شاید خواسته چیزی بگه که از فهم من خارجه شهدا چقدر شفاف هستن و ما چقدر کم توفیق بخوانید, ...ادامه مطلب
یاقدیرقطعاً اگر چند روز قبل این عکس منتشر میشد برخی باور نمیکردند اینجا خانه مادر رئیس جمهور شهید ایران است شهید جمهور، دست خوش تو باید مادرت را در بهترین خانه ساکن میکردی ... این خانه معمولی ؟! بخوانید, ...ادامه مطلب
یا قدیررفته بودم کامنتهای یازده سال پیش وبلاگ رو چند صفحه خوندم، خیلی جالب بودم برام، تصمیم گرفتم گاهی این کار رو بکنم، چه خاطراتی برام زنده شد، چه افرادی میومدن اینجا که دیگه خیلی سال هست ازشون خبر نداریم، گاها وبلاگهاشون تعطیل شده، شاید روی آوردن به شبکههای اجتماعی دیگر، شاید دنبال زندگیهستن شما هم اگر زمان زیادی از وبلاگتون میگذره این کار رو بکنید حتما بخوانید, ...ادامه مطلب
یاقدیرهمیشه به افق دید امام فکر میکنم مگر میشود یک انسان اینقدر دورها را ببیند حرفهای او هنوز تازه است برای امروز برنامههای در دید او برای سالهای آتی هم هست چند روز قبل صحبتی از ایشان دیدم که گفته بود هستههای مقاومت را در سراسر جهان باید گسترش دهیم چیزی که این روزها بخشهایی از آن محقق شده و هنوز باید کار کند ... قرین رحمت الهی باشند ... بخوانید, ...ادامه مطلب
یا نعم الوکیلدیروز جمعه از میدان هفت تیر تا خیابان ولیعصر (عج) تقاطع طالقانی تهران جشن برای امام رضا علیه السلام گرفته بودند و مواکب پذیرایی و بازی و شادی راهاندازی کرده بودند. برای کسب تجربه رفتم به همراه خانواده، خیلی شلوغ بود، چون مسیر کوتاه بود و جمعیت زیاد به نظرم تراکم موجود همخوانی نداشت، مهمونی ده کیلومتری چون پخشتر بود کمی بهتر بود و جمعیت پخش شده بود، تراکم صفهای موکبها خیلی زیاد بود و نمیشد صف ایستاد، دیروز به این فکر میکردم که باید موکبها هم تخصصی بشن، یعنی یه موکب فقط روی یک خوراکی تمرکز کنه و برنامه ریزیش فقط برای اون باشه، تعدد خوراکی در یک موکب خوب نیست، هم خسته کننده است و هم هر پذیرایی ابزار خاص خودش را میخواهد. کمی دور زدم و اومدم موکب دوستان کمک دادم، برخی مردم هم خوب همکاری نمیکنند متاسفانه، چونههای مختلف میزنن و موکبدارها رو خسته میکنند و این هم مناسب نیست. توی مسیر کربلا هر فردی به اندازه مصرفش خوراکی از موکبها میگیره لذا برای همین میبینی که تراکم صفها کمتره ولی اینجا یکی از دلایلش که شلوغ میشه شاید همین باشه. ولی در کل خوبه اینجور مراسمها بخوانید, ...ادامه مطلب
یا نعم الوکیل ماه رمضان امسال توفیق شد در مراسم دیدار با ایتام آقای رییس جمهور حضور داشتم، بعد از افطار ایشون دیدار صمیمی داشت با دخترا و پسرا یه گوشه مسجد به بچههای مراسم گفتم چرا اینطوری ؟ گفتن خود آقای رییسی گفته نه صندلی برام بزارید نه پشتی، میخوام روی زمین با بچهها بشینم مثل پدر براشون صحبت کرد، با حوصله بعد از مراسم هم به حرفاشون گوش کرد، یه نفر رو وصل کرد به آقای بختیاری، گفت این رو خودتون پیگیری کنید طرحهای خوبی داره، نتیجه رو هم به من بگید ... الان زود بود رفتنت سید ... قرین رحمت الهی ... بخوانید, ...ادامه مطلب
یا نعم الوکیل ویژه برنامهای دیروز برای ولادت امام رضاع گرفته بودند قرار بود خادمان امام مهربان با پرچم بیایند و جشنی باشد قرار بود آقای رییس جمهور هم بیاید قرار بود شادی باشد قرار بود ... اما خادمان آمدند پرچم آمد مراسم برگزار شد رییس جمهور نیامد عکسش آمد شادی تبدیل شد به مراسم سوگواری شهادت رییس جمهور آدم در مجلس احساس میکرد یتیم شده ... بخوانید, ...ادامه مطلب
یاناصرنامن درد و دردمند زیاد دیدم، بخاطر شرایط کاری، فعالیتها، کارهای جهادی و خیریه ای که در جریانش هستم و دیدم و شنیدم. از درب اومدن داخل چادر صفت و سخت داشتن، از شرایطشون گفتن، از خانوادشون، از پدرش که ۱۲ سال هست از کارافتاده شده بخاطر سکته و مادرش که اونم از کار افتاده است. مشکلات فراوان، از خونهای که سیل زده و نصف خونه رو برده، از مریضیها، از این که چون پول ندارن همه جا پیاده میرن و حتی بابا رو پیاده میبرن تا دکتر، درس رو رها کرده بود چون پولشون نمیرسید، از کاری که هرجا رفته بودن بهشون و گفته بودن باید چادرتون رو دربیارید اونم برای ماهی دو میلیون، از خونریزی که چهار ماه بود قطع نشده بود و نمیتونست بره دکتر، از کتابهایی که نتوانسته بود بخاطر پول تهیه کنه از بدهیهایی که ناشی از درست کردن خونه ای بود که سیل خرابش کرده، از شب بیداریهایی که حیاطشون درب نداشت و برای اینکه دزد نیاد بیدار میموندن نوبتی و ... توی یه روستایی زندگی میکردن که همه اهل تسنن بودن و اینا دوتا خانواده شیعه هستن که اونجا زندگی میکنن و بخاطر همین کسی بهشون کمک نمیکنه همه اینا رو با سئوالهای مکرر من میگفت، اکراه داشت توضیح بده، ماخوذ به حیا بود، بهش گفتم باید به زور ازت اطلاعات دربیارم خلاصه که دلم حسابی مچاله شد، وظیفه من نبود پیگیری کارشون از نظر اداری، میتونستم پیش خودم بگم به من چه! و عبور کنم ازش یا اصلا سئوال نکنم که بخوام بدونم و ظرف یکی دو روز هم فراموشش کنم، اما شب خوابم نبرد بخاطر اونا و شرایطشون ذهنم درگیر شده بود فکر میکردم دلم مرده، اما دیدم نه هنوز یه دست و پایی میزنه، خلاصه که پیگیرم ببینم چیکار میشه براشون کرد شاید نیاز باشه براشون گلریزون هم بکنم، من تا حالا برای فردی نرفتم از کسی مس, ...ادامه مطلب
یاناصرناامسال هم شکرخدا توفیق شد که اربعین کربلا باشیم، توفیق بیشتر این بود که در خدمت بچههای شهدا بودیم، تا حالا توی برنامهها ندیده بودمش و آشنایی باهم نداشتیم، شب اول نجف که رسیدیم اومد توی اتاق، گفت کجا خالیه، گفتم بیا اینجا کنار من خالیه، سریع پذیرفت و کنار من ساکن شد، وسایلهاشو که گذاشت بهش گفتم قلقلکی هستی؟ با جدیت تمام و با چاشنی کمی اخم گفت نه بچههای دیگه داشتن بازی میکردن، دیدم انگار یخش هنوز آب نشده که با بچهها و ما دمخور بشه یکمی قلقلکش دادم دیدم بله چقدر هم قلقلکیه میخواسته رو نکنه که اذیتش نکنیم ولی خب ما بلدیم دیگه، همین شد نقطه عطف رفاقت ما، اسمهاشون رو اشتباه میگفتیم تا هم بخندن و هم با گفتن درست اسم رفاقتمون بیشتر بشه و ملکه ذهن ما دیگه یه جوری شده بود که توی اتوبوس میومد کنار من گاهی و باهم میخندیدیم، مادرش میگفت تا حالا اینطوری ندیده بودمش که اینقدر بخنده توی کربلا خانمها رفته بودند حرم و پسرا پیش ما بودن، بهش گفتم بیا کنار من بخواب تا مادرت بیاد و معلوم نیست کی بیاد، اولش گفت نه ولی بهش گفتم دوست دارم پیشم بخوابی و سریع پذیرفت و اومد روی دستم خوابید معلوم بود محبت رو دوست داره و شاید هم کمی کمبود. پینوشت: خدا میدونه اینایی که به خانواده شهدا زخم زبون میزنن فردای قیامت چطوری میخوان جواب بدن خدا کنه ماها شرمنده شهدا نشیم ... بخوانید, ...ادامه مطلب
یاناصرناپرده اول: اول محرم بود، خیابان شریعتی اذان مغرب شده بود یه مسجد قدیمی دیدم وایسادم جلوی مسجد شربت گذاشته بودن و یه مداحی رفتم نماز و برگشتم یه خانم مانتویی معمولی دیدم جلوتر از ایستگاه صلواتی وایساده بود و یه لیوان شربت دستش بود، سرش رو گذاشته بود به دیوار رو با صدای مداحی، های، های گریه میکرد تو حال خودش ... پرده دوم: دیر رفتم هیئت کمی، بعد برنامه مسجد خودمون تقریبا، جلوی کفشداری نشستم، داشتن سینه میزدن، یه نفر پشتم بود همینطور که سینه میزدن این های، های گریه میکرد ... آهای اینایی که راحت گریه میکنید قدر گریه رو بدونید، این رقیقی قلب رو نشون میده تقریبا حالشون رو خریدار بودم ... پینوشت: برای امام حسین ع زیاد گریه کنید، حتی اگه مشکلی دارید و دلتون گرفته برای امام حسین ع گریه کنید تا سبک بشید برای ما سنگ دلها هم دعا کنید این روزا ... بخوانید, ...ادامه مطلب
یاناصرناتوفیق شد با چندتا از بچههای شهدای مدافع حرم رفتیم یه اردوی دو روزه ... عصر بود، منتظر ماشین بودیم برگردیم پایین و حرکت کنیم به سمت تهران، رو به منظره زیبای جنگل نشسته بودیم سه نفری با رفقا نهال (فرزند شهید مدافع حرم مهدی قاضیخانی همون که وقتی سه سالش بود رفت پیش آقا گفت از این عمامهها میخوام ولی صورتیش و آقا براش کلاه صورتی خرید فرستاد) اومد نشست روبرومون که با ما صحبت کنه الان ماشاالله خانمی شده برای خودش و نزدیک ۱۲ سالشه ... راجع به امام زمان عج سئوال میکرد و این که وقتی ظهور کنه چطوری میشه و چطوری نمیشه ... رفقا داشتن جوابش رو میدادن و من نگاه میکردم و فکر میکردم ... یهویی پرسید امام زمان عج ظهور کنه شهدا هم میان ؟ جواب داد بله شهدا برمیگردن یهویی گفت اینقدر دوست دارم اون روز باشم و یه کمی بابام رو ببینم و بغلش کنم، آخه من چیزی ازش یادم نیست ... خیلی دلم ریش شد، خیلی بهم ریختم ... میدونی ماها قدر یه چیزایی رو نمیدونیم واقعا . یه بچهای هم وقتی باباش رو خواست براش تو طَبَق ... آه بخوانید, ...ادامه مطلب
میدونی، از یه جایی به بعد آمار و ارقام و تعداد کامنت و تاثیر گذاری مطلب و غیره برام از اهمیت افتاداوایل وبلاگ نویسی توی اون اوج وبلاگ نویسا قبل از اینکه شبکههای اجتماعی زیاد بشن برام مهم بود مدتی هم درگیر ننوشتن و اینکه تاثیر گذار هست مطالب بودم از استاد پرسیدم گفت اگه برای خداست بنویس، خدا خودش میدونه کجا و چه زمانی روی کی تاثیر بذاره آمار نمایشهای وبلاگ از دو میلیون گذشت، ولی خب میدونی هنوز که هنوزه گاهی میترسم از اینکه مطالبی که نوشتم و مراجعات وقت بقیه رو فقط گرفته باشه خدا کنه که اینطور نباشه ... بخوانید, ...ادامه مطلب
زندهترین روزهای زندگی یک مرد، آن روزهایی است که در مبارزه میگذراند ...شهید سید مرتضی آوینی پینوشت: حقیقتا هم همینطوریه وقتی مستند و کتاب و فیلمهاشون رو میبینی و حسرتی که توی چشم، صدا و صورتشون هست بخوانید, ...ادامه مطلب
کنار قلهها، درهها است ...پس باید کنار داشتهها، نداشتههامون رو ببینیم ... در کنار خوبیها، بدیها فقط مثبت یا فقط منفی رو نبینیم که بالانس بشه نگاهمون، که دچار افسردگی یا خود بهتر بینی نشیم ... بخوانید, ...ادامه مطلب